ابتکارجنوب از وضعیت تنها زورخانه شهریاسوج گزارش می دهد

گود خالی

حضور غیر بومی ها در زورخانه شهر یاسوج بیشتر است

زورخانه شهر یاسوج تنها یک مرشد دارد

دو سال است رسم گلریزان برگزار نمی شود

مرضیه دادگر: زیرآسمان شهر ودرگوشه ای از این شهر شلوغ وپرهیاهو، مکانی هست که بسیاری از ما نه آن را می شناسیم ونه حتی راهش را بلدیم،چون نه خودمان دنبالش رفته ایم ونه کسی بوده که به ما بگوید در شهرمان زورخانه ای هست که حریمش امن است و می توانی هر وقت دلت از عالم وآدم گرفت به آنجا بروی ودل بدهی وآرام بگیری.این روزها ما آدمها آنقدر سرمان را شلوغ و درگیر زندگی روزمره ومشکلات ومشغله هایش کرده ایم ،که طبق منطق دو دوتاچهارتای ما رفتن به زورخانه درهیچ کجایش نمی گنجد.یادمان نرفته بچه که بودیم پدر ومادرهایمان می گفتند بگو یاعلی وقدم بردار .از همان کودکی گوش ما بود وطنین دلنوازذکر یاعلی.این حس شیرین با ما ماند، انگاربردن نام علی توان ما را هزاربرابر می کرد.می گویند "پوریای ولی" 700 سال پیش اساس زورخانه ها را نهاد تا ورزشی خالص وناب از نوع ایرانی وپهلوانی شکل بگیرد، او این کار را انجام داد تا نام علی بازهم درگود محراب وار زورخانه ها نواخته شود.زورخانه ها از زمان پوریای ولی ماندند ودرشهرها وروستاها ایران ساخته شدند تا مکانی متفاوت تر از همه مکانها بنا شود ودر کنار تمام مکانهای مقدس رسم فتوت وجوانمردی را بیاموزد.ایرانیان درهمه آن سالها به زورخانه می رفتند وبا ضرب مرشد حدیث عشق به مولای جوانمردان وتمام خصلت های نیکش را ازبر می کردند.بعد از آن زورخانه ها هویت شهرهای ایران شدند ومردم پهلوانان نامدارشهرشان را جور دیگری دوست داشتند. پهلوان که قدم در زورخانه می گذاشت مرشد بر زنگش می نواخت وهمه یک صدا به پهلوان دلیرشان که به جوانمردی شهره بودخوش آمد می گفتند و ذکر صلوات در فضا می پیچید.آن سالها ورزشکاران باستانی کار"بته جقه" می پوشیدند،از مرشد رخصت می طلبیدند وبر آستان گود بوسه می زدند و وارد گود می شدند .مردم آن روزگار ایران مرید زورخانه وپهلوانانش بودند. زورخانه را به حرمت وقداستش می شناختند وبرای بیان حاجات دلشان آنجا میان خود وخدایشان حائلی نمی دیدند.طهارت و وضو داشتن هم جزاصلها واولویت بود،حتما تفاوت این ورزش ها با همه ورزش ها درهمین است، اینکه در سراسر این ورزش باید دل بدهی وبا محراب وگود عاشقی کنی، چون زورخانه نام کسی را یدک می کشد که درمقابل دشمنش هم مدارا کرد .

17 شوال روز فرهنگ پهلوانی و آیین زورخانه‌ای

این میراث مقدس نسل به نسل چرخید تا به ما رسید به مایی که هیچ وقت مانند آبا واجدادمان قدر این ورزش را نشناختیم.هرچند مسئولان ما 17 شوال را به مناسبت روز جنگ دلاورانه "مولا علی(ع) با عمروبن عبدود" بنام روز فرهنگ پهلوانی و آیین زورخانه‌ای نامگذاری کرده اند، ولی حکایت گفتنی ها با دیدنی ها دراین ورزش زمین وآسمان است.این روزها نفس زورخانه ها به شماره افتاده ونوای ضرب مرشدها کوک نیست. انگار دل زورخانه های ایران از بی مهری روزگار وآدمها بدجور گرفته،این قصه اما درشهر یاسوج حکایت دیگری دارد. در این شهر کمترکسی می داند زورخانه ای هست که سالها پنجه در پنجه مشکلات انداخته وانگار قرارهم نیست مشکلاتش تمام شود وبخاطر همین مشکلات هم از هیمنه اش نشان چندانی نمانده است وکسی هم نیست ناجی این میراث شود ونگذارد ضربان تپنده این شهر بمیرد.نه مسئولین استانی،نه صداوسیما ونه حتی رسانه های این شهر هم ککشان نمی گزد که این ورزش این روزها حال وروز خوبی ندارد آن هم در وضعیتی که داد مسئولان ما از وضعیت آسیبهای اجتماعی به آسمان رسیده وحاضرنیستند هزینه کنند ومردم رابه سمت چنین ورزشی سوق دهند .

داربست های فلزی محوطه بیرونی زورخانه را احاطه کرده سالها پیش صدای ضرب مرشد را شنیده بودم ،خدا می داند چقدر ذوق کرده بودم ازشنیدن آن ضرب ونوا وصدا ،با این حال اما هنگامی که سراغ زورخانه را گرفتم، خیلی ها تعجب کردند و گفتند اصلا مگر شهر زورخانه هم دارد ،همانجا بود که فهمیدم این ورزش چقدر مظلوم است، که حتی درشهر ومیان مردم نشانی ازآن نیست.نشانی زورخانه شهر را گرفتم ،جایی حوالی میدان هفت تیر .نمای بیرونی زورخانه را که دیدم تمام ذوقم به عنوان یک بیننده کور شد،داربست های فلزی محوطه بیرونی زورخانه را احاطه کرده ،برای عبور ازمیان میله ها باید مواظب باشی چون امکان سقوط به گودال حفرشده وجود دارد.مسیر را طی می کنم به درب ورودی می رسم تابلوی سردر زورخانه که مزین بنام حضرت علی است درگوشه ای خودنمایی می کند، تابلویش چندان قدیمی نیست، ولی انگار گرد وغبار آن را پوشانده، در دوگوشه آن تصویردوپهلوان را با لباس "بته جقه "می بینی که میل بر دوش دارند.تا اینجا هیچ چیزخوشایند نیست.بین این همه حس ناخوشایند درب کوتاه ورودی زورخانه توجهم را جلب می کند ،خم می شوم و وارد می شوم .با عبور از این درب ورزشکاری اش به دهه 50 برمی گردد وحتی درجبهه های جنگ هم منش پهلوانی اش را حفظ کرده و با وجود بیش از 30 ترکش درپای چپش وداشتن 45 درصدی جانبازی هنوز ورزشکار مانده است. سید محمد تقی مرتضوی به همراه عده ای دیگر از پهلوانان ومرشدان اولین سنگ بنای ورزش زورخانه ای را دراستان کهگیلویه وبویراحمد ودرشهردهدشت درسال 63 بنا نهاد .او در همه فراز ونشیب های ورزش زورخانه ای این استان بوده وازآن پهلوانانی است،که اجازه نداد ورزش پهلوانی در گود مشکلات دفن شود .خودش می گوید حتی وقتهایی که در زورخانه نیستم دل پر می زند برای بودن درگود زورخانه.سید محمد تقی مرتضوی از گمنام بودن ومظلوم بودن ورزش پهلوانی سخن ها دارد.او که شال کسوت این رشته وکارت مربی گری آن راهم دراختیار دارد ازعلاقه وصف نشدنی اش به زورخانه هم گفت وادامه داد یک بار که برای بهبود وضعیتم به شیراز سفر کرده بودم دربیمارستان صدای ضرب زورخانه را شنیدم وهرکاری کردم دلم طاقت نیاورد وبه زورخانه سید علاء الدین حسین رفتم تا دلم آرام شود.این پیشکسوت گفت روزگاری ورزش زورخانه ای وپهلوانی معنوی بود چون این ورزش را اهلش اداره می کردند وهمه آنهایی که بودند دلداده اش بودند ،ولی بعدها ورزش سیاسی شد واین بدترین اتفاق ممکن بود.او می گوید در استانی که سراسر شیعه نشین است چرا نباید زورخانه فعال باشند آن هم درشرایطی که جامعه ما نیازمند وجود چنین فضایی است.مرتضوی گفت شرایط ومسائلی که پیش آمد باعث شد تا دیگر مثل گذشته ها دراین عرصه نباشم ولی با همه اینها دلم خوش است که پنجره اتاقم روبروی زورخانه باز می شود ومی توانم از این فاصله هم با وجودش آرامش بگیرم.

بخاطر بی مهری ازاین شهر رفتم

در همین رابطه سراغ رجایی مرشد سالهای نه چندان دور زورخانه شهریاسوج که این روزها مرشد زورخانه شهرکازرون است را گرفتم وشماره اش را پیدا کردم ودقایقی با او صحبت کردم .او گفت37 سال است خاک زورخانه را می خورم و30 سال است مرشد هستم وحتی وصیت کرده ام مرا در جلوی زورخانه خاک کنند . این مرشد کهنه کار بیان داشت هرکسی نمی تواند مرشد شود چون مرشد هدایت کننده وارشاد گر است وزیر ذره بین ولبه تیغ است و مرشدی تنها صدای به خوب ونواختن ضرب وزنگ نیست واصل بر اخلاق ومرام پهلوانی است .رجایی گریزی به فضای زورخانه می زند و ادامه می دهد:فضای زورخانه وگود واشعاری که بعضا در آن خوانده می شود وابزاری که استفاده می شود وحرکات آن به فضای نبرد وجنگ آوری شباهت دارد به همین خاطراست که میل راشبیه گرز،کباده را کمان.تخته شنا را شمشیرسنگ راهم سپرتفسیر می کنند .او گفت سالهای 86 تا 90 مرشد زورخانه شهریاسوج بودم وافرادی را هم در این ورزش وهم مرشدی آموزش دادم.رجایی ادامه داد در همه آن سالهایی که مرشد زورخانه شهربودم هم استقبال مردم وهم ورزشکاران خوب بود واز تعداد 60 ورزشکاری که می آمدند 40 نفرآنها نونهال نوجوان بودند.او گفت با وجود همه اینها بخاطر بی مهری از طرف مسئولین وقت سازمان تربیت بدنی ازاین شهر رفتم والان در زورخانه کازرون مرشدی می کنم .این مرشد کهنه کار می گوید ورزش زورخانه ای وپهلوانی اساسی مردمی دارد وباید مردم پای کار بیایند ومسئولان هم حمایت کنند که چنین روحیه ای در شهر یاسوج واستان کهگیلویه وبویراحمد کمتر دیده می شود.رجایی درباره عدم استقبال مردم می گوید دراین استان نیاز به اطلاع رسانی وشناساندن این ورزش بین مردم،کسبه وخیرین است واز طرف دیگر مسئولان هم باید مشکلات زورخانه های شهر را حل کنند.او گلایه های زیادی هم از صدا وسیما دارد واز کم توجهی آنها نسبت به ورزش پهلوانی وباستانی ناخرسند است ومی گوید میان این همه ورزش چرا نباید به ورزشی که متعلق به هویت ایران است وبا تار وپود این مردم عجین شده پرداخت تا مردم بدانند این ورزش در گمنامی کارهای بزرگی می کند.رجایی البته از علاقه اش به زورخانه شهریاسوج هم سخن به میان آورد وگفت اگر روزی شرایط از طرف مسئولان تربیت بدنی استان مطلوب شود برمی گردم ودوباره به احیای این ورزش کمک می کنم مثل همه آن 4 سالی که حضور داشتم.

حق ورزش پهلوانی وباستانی این نیست

گفتنی ها را نوشتیم وگفتیم تا یادآوری کنیم حق ورزش پهلوانی وباستانی این نیست که درسایه بی توجهی مسئولان ومردم مظلومانه تالبه تیغ برود ونفس هایش به شماره بیفتد ونوای ضرب مرشد وصدای رخصت پهلوان و ذکر یاعلی درآن شنیده نشود.شهر ما واستان ما به احیای ورزش پهلوانی وزورخانه نیازمند است. جوانان ما بدانند در گوشه ای ازشهرشان جایی هست که پهلوانان گمنامی دارد که کمترکسی آنان را می شناسد.نگذاریم این میراث کهن واین ظرفیت عظیمی که می تواند بسیاری از مشکلات ما را مرتفع کند خاموش شود.

 

تاریخ درج :  1396/11/1

تعداد بازدیدها : 359

ارسال نظر