چشم های مان را ببندیم

روح الله صالحی

 خیمه زدن بیرانوند روی ضربه پنالتی رونالدو، هشتاد میلیون ایرانی را به وجد آورد. اما چیزی که این وسط مهم بود، چند ثانیه مکث و چشم بستن بیرانوند در حالت دراز کش، روی توپ بود.تقریبا همه سرگذشت پر از رنج و تلاش بیرانوند را می دانند و شنیده اند. انگار در آن چند ثانیه چند هزار دقیقه رنج رسیدن به رویاهایش از ذهن گذرانده بود که از ذهن همه ما هم گذشت.همه ما به این خمیه زدن ها و چشم بستن ها نیاز مبرم داریم. لازم داریم که بدانیم برای رسیدن به رویاها چه قدر دویده ایم یا چه قدر دیگر باید بدویم.برخی از خیر رویا داشتن گذشته اند و سرشان توی لاک تنهایی و کدر بودن روزگار فرو رفته است اما بسیاری رویاهایشان داغ و تنوری است و دلبرانه هر دم از جلوی چشم شان می خرامد و دل می برد.در گیر و دار این چشم بستن و چرا توپ آخر با رستگاری فوتبال ما چند سانت فاصله داشت، بودیم که خبر آمد. هم زمان با بازی فوتبال ایران و پرتغال، تروریست ها به یکی از پاسگاه های مرزی ایران در مرز میرجاوه حمله کردند و سه نفر از نیروهای مرزبانی کشور را به شهادت رساندند.در بازی با تیم ملی اسپانیا صحنه ای که لب خط دروازه ایران، دو تیم روی توپ افتاده بودند، یک سمت گل شود و سمتی دیگر، توپ از خط دروازه نگذرد. آن صحنه را به مرز کشور تشبیه کردند که نمی گذاریم توپی از مرز بگذرد.حالا همان صحنه، همان توپ، همان حمله اما این بار با طعم خون و جان، اتفاق افتاد و سه نفر سرباختند تا توپ تروریست ها گل نشود.

رویاهای مشترک همه ما از لابه لای موشک و خمپاره و تانک هشت سال جنگ تحمیلی بیرون کشیده شده است. هرچند زخمی، هرچند گاه بی سر و دست، اما رویا بود و جان بخش، ما را هل داد به این جا که هستیم.در این که چند سالی است که با کشور گل و بلبل فاصله داریم کمتر نقطه اختلاف هست، امان از رنجی که زیر و روی پوست شهر جریان دارد و ریشه رل می خشکاند.نمی شود خود را به ندیدن زد و گفت: «درست می شود» با این زخم ها که می افتند روی زخم هایی که کاغذ پاره تلقی می شدند چه کنیم؟ هنوز به ران راست ننشسته اند و بن و ریشه شهر درد می کشد.بدی این تحریم و تورمی که مثل بختک افتاده به جان بخت و اقبال این سرزمین این است، فراموشی می آورد. مثل همان جمله امام صادق.ع. که فرمود: «فقر از هر در بیاید ایمان از دری دیگر می رود» نگرانی همین جاست که گل به خودی بخوریم. پیکه بیاید لایی به امیری بزند و بگوید: «لایی دوتا حساب میشه» و ما ناچار باشیم از خیر رویا دیدن بگذریم.مرزبانان در شب شادی مشترک ما به خون خویش غلتیدند و ما فردایش به گرانی های پی در پی و این بیدی که به جان تار و پود زر بافت رویای مشترک یک ملت افتاده است، فکر کردیم و اسید معده مان بالا زد.

ملاشاهی، گمشاد زهی و نوتی، سه مرزبان ایرانی بودند که چشم بستند و رویای مشترکی از یک ملت را دیدند. ما هم باید خیمه بزنیم و رویایی از شادی و رفاه و امنیت با همه زیر شاخه هایش را تماشا کنیم که برایش دویده ایم.این که می گویند تورم فعلی حباب است، نادیده گرفتن رنج هایی که بیرون از گلخانه دولت دارد آفت وار رشد می کند، است. آفت می پیچد به دست و بال جامعه کارگری و کارمندی و بیکاران و...ما سال ها به شیب ملایم عادت کرده بودیم و حالا نای بالا رفتن از این سربالایی با شیب تند را نداریم و خیلی ها لیز خواهند خورد. خیلی ها که بخشی از این رویای مشترک هستند.رویاهای این کشور را جدی بگیریم و با تحکم نمی شود زخم هایش را تیمار کرد که این دمل چرکین فساد اقتصادی و... را اگر فشار دهی جایی دیگر، بزرگ تر بیرون می زند و بدخیم می شود.این توپ ها نباید از خط دروازه عبور کند. گفتن جمله هایی مثل «در وضعیت جنگ اقتصادی » و... فقط توی دل را خالی می کند.حتی گفتن « برجام در آی سی یو است » و «به مویی بند است» و...دردی از ما دوا نمی کند.شاید این تشبیه سازی ها با حذف «مشبّه به» و «ادات تشبیه» به مسوولین کد بدهد که در چه وضعیتی هستیم. اما برای کف خیابان «وجه شبه» این تشبیه سوراخ شدن جیب کارگران است که با تدبیر و گفتگو قابل دوختن و درمان است.

 

تاریخ درج :  1397/4/9

تعداد بازدیدها : 1516

ارسال نظر