سعید کرمی// اقلیم کهگیلویه و بویراحمد و در رأس آن طبیعت بویراحمد و دنا، ظرفیت جذاب و کم نظیری برای صنعت گردشگری و توسعه استان دارد و صاحبنظران سرمایه گذاری و تمرکز بر این حوزه را از مهمترین راهکارهای ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی برشمرده و حتی مقدم بر ورود صنایع سنگین به استان دانسته اند. ورای آنچه گذشت اما تاریخ استان جز برخی وصله پینه های مبتدی و طرحهای مقطعی، اقدامات قابل ذکری در راستای بالفعل نمودن این ظرفیت بالقوه در خود ندارد و غالب تعاریف و توصیفاتی که از گردشگری و ملحقات و متعلقات آن گفته اند و شنیده ایم، به محض جمع شدن تریبون ها و خاموشی میکروفون ها در محاق بی اعتنایی و حاشیه اجرائیات قرار گرفته اند.حقیقت اینکه زبانها از تکرار و گوش ها از شنیدن مکرر اینکه چه ها داریم و چه ها باید بکنیم خسته اند و دوگانگی فریاد و سکوت بر حنجره ها و قلم ها مستولی است؛ اما این رکود محض و انفعال مفرط در توسعه و برون رفت از محرومیتی که عمریست بر پیشانی این مرز و بوم ریشخندمان کرده نیز آزار دهنده است. حافظه این مردم و آرشیو رسانه های این استان زیباترین شعارها و رؤیایی ترین افق ها و محکمترین کلنگ ها با زیباترین روبانها و حتی تندترین تشرها و خطاب ها و عتاب ها را به ادعای تلاش برای توسعه و پیشرفت استان از زبان و دستان مسئولین خرد و کلانی که آسوده آمدند و آهسته رفتند به یاد دارند، اما علی الظاهر اینکه طوق این محرومیت موروثی از گردن ما باز شود رویایی است که تعبیر به واقعیت آن با رویه و ریل موجود بعید بنظر می رسد. بافت های تاریخی و آثار باستانی استان هر روز بخشی از ساختار و هویت خود را در آتش و تخریب از دست می دهند و شهر یاسوج که نام بی نان و نمادین پایتخت طبیعت را یدک می کشد، هنوز در ابتدایی ترین خدمات گردشگری و حتی شهروندی از جمله سرویس بهداشتی و نظافت شهری زمینگیر و مستاصل مانده است. امروز ضعیف ترین برنامه ریزی و بهره برداری در آبشار یاسوج که تقریبا قطعی ترین مقصد گردشگران این شهر است را شاهد هستیم و هنوز در نوع کاربری و ساختار مکانی آن تردید و سردرگمی و ابهام فوران می کند. پارک جنگلی یاسوج که می توانست و می تواند طلایی ترین نقطه گردشگری و سرمایه گذاری و درآمدزایی و توسعه این شهر و بلکه معرفی استان باشد، سکاندار بزهکاری و شاه مکان اضطراب و ناامنی و نماد بارز سوء مدیریت شده است.مجموعه عریض و طویل شهرداری و شورای فخیمه شهر که به استناد تبلیغات ایام انتخابات، خود را متفکران و مبتکران شهرسازی و دستان شفابخش مدیریت شهری می دانستند و آرمانشهر یاسوج را وعده می دادند، سالهاست از ساماندهی و جانمایی چندین وانت میوه فروش عاجز و عاصی مانده اند و هر بار از مکانی نامناسب به مکانی نامناسب تر نقل مکانشان می دهند. شهردار محترم پایتخت طبیعت ایران از موضعی گله مند و مطالبه گر می فرمایند از حضور گردشگران در یاسوج هیچ عایدی جز تولید زباله نداریم!، در حالی که چرایی و مسئولیت این موضوع و معضل را شخص ایشان و دیگر متولیان گردشگری باید پاسخگو باشند؛ چرا که این مدعا را ذیل هیچ عاملی جز ضعف برنامه ریزی و استیصال در جذب درآمد نمی توان تعریف کرد، و بدیهی است آنجا که خدماتی نباشد درآمدی هم نخواهد بود. به راستی کدامین دلیل ماورایی، زلف این چشمه دیار تشنه لب را به دم محرومیت گره زده است، جز همین کاسه های وارونه در باران فرصتها؟؛ تا کی باید کشکول محرومیت به دوش بکشیم و اشک ترحم و اعتبارات محرومیت زدایی طلب کنیم؟؛ پارادوکس پایتخت طبیعت و ثقل محرومیت، کَی و کجا و به دست چه کسانی باید حل و فصل شود؟. مخلص کلام اینکه چشم انداز اقتصاد امروز و استعداد خاص استان در صنعت گردشگری که سومین صنعت پر رونق جهان تعریف شده است، اقتضای آن دارد که دستگاه ها و مسئولین مقید به توسعه استان به صورت جدی به این موضوع ورود عملیاتی و نه صرفا ویترینی و تریبونی داشته باشند، و خصوصا استاندار محترم که همچون استانداران پیشین بر ضرورت توسعه و تعالی استان تاکید ویژه دارند و تجمیع اندیشه ها و عزم ها را در این خصوص خواستار شده اند، لازم است تدابیر ویژه و راهبردهایی کارآمدتر از آنچه تاکنون بوده است در این راستا تعریف نمایند، باشد که خط شکن این رکود تاریخی باشند.
|